رادینرادین، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

وبلاگ خاطرات مامان و بابا برای رادین عزیزمون

سونو گرافی های پسرم

رادین عزیزم اولین سونوی تو در هفته هشتم بارداری بود یه جورایی بالاجبار بود تا ببنیم تو سالم هستی یا نه که خوشبختانه قلبت تشکیل شده بود وتو شیرمرد من از آنفولانزایی که گرفتم جان سالم به در بردی و مقاومت کردی ومن به داشتن پسری مثل تو افتخار کردم   دومین سونو تو هفته دوازدهم بود که به اصلاح بهش میگن سونوی ان تی برای تشخیص سندرم دان هست !!!!  وقتی با بابا رفتیم سونو خانم دکتر گفتن جنین سرپا وایساده وهرچی سرفه کردم تو تکون نخوردی و گفت  برو شیرینی بخور آب بخور تا تکون بخوره من هم کلی شکلات خوردم آبمیوه خوردم ودوباره خانم دکتر منو سونو کرد وتو هنوز سرپا وایساده بودی و نچرخیده بودی که خانم دکتر با خنده گفت از حالا داره سرت...
22 ارديبهشت 1393

خاطره بارداری

پسر گلم رادین تا امروز فرصت نکرده بودم تا برات بنویسم امروز روز 22 اردیبهشت 1393 هست واولین باره که می نویسم   خاطره باردار شدن من به تو این طوری هست که من وبابا بعد از دوسال که از ازدواج مشترکمون میگذشت جای خالی یه بچه رو تو زندگیمون حس میکردیم و تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم ولی ماه اول من حامله نشدم و حسابی ترسیدم از این که خدا نخواد طعم زیبای مادری رو من بچشم و نگران ومضطرب بودم ماه دوم هم گذشت و من باز نگران بودم بابامجیدت هم تصمییم گرفته بود بره تهران تا توی شرکت در وپنجره سازی آلویام کار کنه و خونمون رو ببریم تهران و مادرجونت ( مامان من) همش نگران بود میگفت کاشکی یه بچه داشتین تا تو غربت رو احساس نکنی و نمیدونست که من بچه میخ...
22 ارديبهشت 1393
1